تاريخ : چهارشنبه 29 تير 1401 | 4:09 PM | نویسنده : نوشین

با هیچکسم میل سخن نیست...

چرا واقعا آدم باید به جایی برسه که دلش نخواد با کسی حرف بزنه؟

اونم وقتی که کلی حرف توی سرشهف کلی ایده، کلی هیجان...

ولی فقط باید یه درپوش روشون بذاره و هیچی نگه...

چرا هیچکسی نیست که بشه باهاش دو کلمه حرف حساب زد؟

فقط باید حرفایی رو زد که بقیه میخوان، نه اون حرفی رو که میخوای بزنی...

سخته اینجوری...



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 126
برچسب ها :

تاريخ : سه شنبه 28 تير 1401 | 1:52 PM | نویسنده : نوشین

ببین نونوشی

هیچوقت آدم رو برای خودش نمیخوان، برای چیزی که هست، 

آدم رو برای خودشون میخوان، 

چون حس خوب بهشون میده، 

همین

اینکه فک کنی خودت خیلی خاصی که طرف اومده ابراز علاقه کرده اشتباهه...

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 85
برچسب ها :

تاريخ : شنبه 18 تير 1401 | 0:37 AM | نویسنده : نوشین
در بلاتکلیف‌ترین حالت ممکن گیر کردم...دلم مردن میخواد...امروز رو عجیبی بود...هنوز نمیتونم درکش کنم...شبیه فیلم بود...فیلمی که پایان ندارم...دلم میخواست زمان متوقف میشد...کاش میشد زد عقب دوباره تکرار کرد...دوباره.... دوباره...دوباره...نمی‌دونم چرا...خسته تر از اونم که بخوام به علتش فکر کنم...مثل یه جبهه سرد بود...با گرما اومد...وقتی بود همه چی دچار تغییر شد...بعد که گذشت بارون گرفت...ولی اینجا خشکسالیه...بارون نمیاد...فقط هوا گرفته س...دلش میخواد بیاره...دلش میخواد تا صبح بیاره...ولی نمیتونه...لعنت به خشکسالی..کاش بارون میومد...

امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 93
برچسب ها :

تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 | 5:51 PM | نویسنده : نوشین

باید بیشتر با هم حرف بزنیم...

همدیگه رو بهتر بشناسیم...

اینجوری میفهمیم کی و کجا همدیگه رو ناراحت نکنیم...

میفهمیم چطوری به هم کمک کنیم، چطوری همدیگه رو خوشحال کنیم...

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 98
برچسب ها :

تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 | 5:21 PM | نویسنده : نوشین

بعد از مدت‌ها دوری دوباره برگشتم...

برگشتم که بنویسم...



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 107
برچسب ها : بازگشت,